بسوزان قلبم را...بازی کن با این بازیچه سرخ رنگ...همه سوزاندند و تو هم نیز بسوزان...کاش با آن بازی می کردی و هیچ گاه آن را دور نمی انداختی عشق تنها یک قصه است...قصه ای که روزی تمام می شود و دوباره شروع می شود موج های دریا دستی به این قلب شکست خورده و گل آلود ام می کشد و قلبم را همچو آینه صاف و زلال می کند. میخواهم وقتی به دفتر خاطره ها مینگرم چشم هایم را ببندم...تا به یاد نیاورم خاطرات تلخ دیروزم را همکلاسی غم های من...چه زود گذشت ترم با هم بودن...شاگرد اول عشق تو شدی و من باز هم مشروط چشمانت شدم زمان میگذرد و زمانه پیر می شود...تنها یاد توست که هر ثانیه در دلم جوانه می زند... تو تکرار می شوی و من هر روز به شوق دیدنت دلتنگ می شوم
Power By:
LoxBlog.Com |